داستان یک رویا (طرح راه اندازی اولین مرکز احیا و بازیابی تجهیزات پزشکی ویتا)
“داستان یک رویا (ویتا)”
داستان یک رویا (ویتا) ، رویایی برای تجهیز تمام بیمارستانهای کشور، رویایی برای حفظ جان تمام آنان که برایمان عزیز هستند.
همه چیز از یک تجربه تلخ و از مرگ یک عزیز شروع شد.
روزی که به خاطر مشکل یکی از تجهیزات پزشکی مورد استفاده در درمان، من عزیزی رو از دست دادم.
مرگ یک عزیز به دلیل نبود یک تجهیز پزشکی سالم. قبول این مسئله برایم دشوار بود. هزاران بار در مغزم مرور کردم، اگر آن دستگاه درست کار میکرد!!!
دیر شده بود اما نه برای همه.
همواره با خود میاندیشیدم که روزانه چند نفر به خاطر نبود یک تجهیز پزشکی یا عدم کارکرد درست آن از دنیا میروند.
با تصور مادری که فقط و فقط به خاطر نبودن یک دستگاه پزشکی تمام عشق و امید زندگیش رو از دست میداد یا فرزندی که با مرگ پدر یا مادرش بی پناه میشد، این سوال توی ذهنم خطور کرد که چه میشود کرد؟
چه میشود کرد در شرایطی که تحریم بودیم، در شرایطی که بیمارستانها بودجه کافی برای خرید تجهیزات نداشتند؟ در شرایطی که برندهای بزرگ جهانی به خاطر تحریمهای ظالمانه حاضر به فروش تجهیزات به ایران نبودند.
باید امیدی، روزنهای، راهحلی وجود داشته باشد. باید بشود کاری کرد.
من سالهای سال در حوزه تجهیزات پزشکی فعالیت کرده بودم. سالهای سال مسائل، سختیها، مشکلات و حتی توان کشور را در این حوزه دیده بودم.
اما اینبار باید نگاهی تازه، از زاویهای نو میداشتم.
مشکل کجاست؟ کمبودها چیست؟ توان ما چقدر است؟ امکانات و منابع چه ها هستند؟
کمکم انگار که تابلویی در ذهنم شروع به ترسیم شد.
کمبود تجهیزات، کمبود نقدینگی، خروج تجهیزات از چرخه درمان، بیتوجهی، عدم ارائه خدمات پس از فروش توسط نمایندگیها و دهها مشکل دیگه.
اما از طرف دیگه داشتههایی هم بود: توان فنی، مهندسی معکوس، جوانان نخبه، تجهیزات اسقاطی، انبارهای پر از تجهیزات متعلق به دوران قبل از تحریم که شاید با بیمهری کنار گذاشته شده بودند.
با جمعی از دوستان یک تیم کوچک تشکیل دادیم. دوستانی با رویایی از جنس رویای من. رویایی بزرگ که میدانستیم دست یافتن به آن نیازمند گذر از دشواریهایی به بزرگی یک غفلت است. شروع کردیم به مطالعه تجربیات کشورهای پیشرفته، مقایسه شرایط و عوامل کار، امکانسنجی انجام کار و صدها مسئله دیگر.
پس از انجام مطالعات اولیه و استقبال از طرح در معاونت علمی و فناوری ریاست جمهوری، قدم اول برای رسیدن به رویایی به وسعت ایران برداشته شد.
اما تیم کوچک ما میدانست که دشواریهای این مسیر به بزرگی هدفی است که حتی با تصور تحققش حس شیرینی عجیبی در دلمان نقش میبست. قدمهایمان با تصور لبخند هر کودکی در هر نقطه این مرز و بوم و با دعای خیر هر مادری استوارتر میشد.
ابتدای مسیر سخت بود، چنانکه حتی آنانکه دستی بر آتش داشتند، نصیحت دوستانهشان کنار گذاشتن این هدف بود، اما مگر میشود رویایی به شیرینی لبخند و دعا در دل داشته باشی و ناامید شوی.
به هر سختی که رسیدیم هزاران بار نقش رویایمان را در دل وصله زدیم، توکلی دوباره کردیم و بازهم ادامه دادیم.
در این مسیر برخی رنگی به رویایمان افزودند و دستگیرمان شدند و برخی پاککنی سیاه بر نقش خیالمان زدند و پاگیر شدند. اما ما ایستادیم.
بارها کارد به استخوان رسید، اما انگار تیغ تیز رویا برندهتر از سختیها بود. هر قدم که به سختی طی شد، قدم بعدی مستحکمتر بود.
ما با تمام طوفانهای ممکن این قایق کوچک رویای تمام فرزندان و مادران ایرانی را به ساحل توانستن رساندیم و حیات مجدد را در مجموعهای به تفسیر نشستیم که نامش برگرفته از حیاتی دوباره در رگهای سرزمینمان ایران با غیرت و حمیت جوانان و نخبگان توانمندش بود.
“ویتا” نامی که رویای بزرگ ما در آن تصویر شد. تصویری از یک لبخند و یک دعا.